ریشهیابی واژه «ول پیت» در زبان گیلکی/ به همراه ذکر نکتهای درباره گویش الموتی در بعدالتحریر و یادداشتی در انتها
ترکیب «ول ٚ پیت» در زبان گیلکی به معنی "کج و کوله" است.
«ول» در زبان گیلکی «بپیته، ناراست» معنی میدهد. از همین ریشه «ور»، «خۊل» ؤ «کۊل» هم در این زبان وجود دارد که برای مفاهیم نزدیک به آن استفاده میشود. از رو این قیاس صورت احتمالی این واژه را میتوان برای "گیلکی اولیه" اینگونه بازسازی کرد: xvar*
همانگونه که مشاهده میکنید در واژهٔ بازسازی شده دو صامت در کنار هم آمدهاند که اصطلاحا آن را «غوشه صامت» مینامند؛ واژگان امروزی گیلکی به ما نشان میدهند که پیشتر این غوشههای صامت در "گیلکی اولیه" وجود داشت که اکنون در برخی واژههای گیلکی حرف اول و در برخی دیگر حرف دوم بهجا مانده است.
«پید» هم ماده ماضی مشتق از مصدر پیتن/پیختن است. بن مضارع این فعل «پیچ» است. در زبان فارسی مصدر اصلی فعل کاربردی ندارد و مصدر جدید با ترکیب بن مضارع و «-یدن» ساخته شده است اما در گویشهای مختلف زبان گیلکی صورت اصلی مصدر حفظ شده است. مصدر ساده در گویشهای مختلف گیلکی به صورت «پیختن، پیتن، بپیتن» وجود دارد و پیشوندهای فعال فعلی «د»، «وا»، «و»، «ف» اشتقاقات جدیدی از این فعل تولید کردهاند.
برای مثال:
✔️ پیتن/ پیچیدن
➖ واپیتن/ تاب برداشتن جزئی
➖ فیپیتن/ دؤر چیزی پیچیدن
➖ دپیتن/ در چیزی پیچیدن (مانند پیچیدن بۊ و صدا در فضا)
٭ تصویر برگرفته از کانال تلگرامی سایت الموت من
✍ فرهنگ
بعدالتحریر:
💡الموت بر اساس تقسیمات سیاسی در استان قزوین واقع شده است که بنابر شواهد زبانی و اسناد تاریخی در حوزه فرهنگی «دیلمستان» قرار میگیرد و هرچند زبان مردم الموت در اثر مراودات با غیر گیلکی زبانان در برخی از فاکتورهای زبانی، از آنها تاثیر گرفته اما کلیت زبانی این گونه منطبق با دیگر گونه های زبان گیلکی است. در المۊت بقایای قلعههای متعددی قرار دارد که نشان میدهد این منطقه در ادوار مختلف تاریخی دژ مستحکمی در برابر هجوم دشمنانی مانند ساسانیان و اعراب بوده است تا جایی که حتی دلیل بنای شهر قزوین در دوره ساسانی را مقابله با دیلمیان ذکر میکنند و امرای اموی برای بالا بردن روحیه اعراب در جنگ با دیلمیان، قزوین را «باب الجنة (دروازه بهشت)» لقب میدادند!
یادداشت:
خیلی وقت پیش با یک الموتی در توییتر همصحبت بودیم که او از علاقهٔ خود به یادگیری زبان گیلکی برایم گفت. بیشک منظور او از زبان گیلکی، گویش مردم گیلان بود. آن روز من نیز چون او آگاه نبودم که او خود نیز درواقع گویشور زبان گیلکیست! او در پی یادگیریِ زبانی بود که خود بدان سخن میگفت! بعد که رفتهرفته با گویش یکدیگر آشنا شدیم، از نزدیکی آنها بهم شُکه بودیم. عدم آگاهی ما بهم، مثالِ امروزِ تمامیِ گیلکیزبانها به عدم شناختِ هم است. ما در گیلان ؤ مازندران، الموت در قزوین ؤ طالقان در البرز، شمیرزا در سمنان ؤ گرگان در گلستان، همه همزبان هستیم اما این مهم را نمیدانیم و به درازای تاریخ مشترکمان از هم دور افتادهایم.